نگارش هفتم-

درس سوم نگارش هفتم

rahil nadri

نگارش هفتم. درس سوم نگارش هفتم

انشا درموره اتوبوس تاج میدم

جواب ها

جواب معرکه

ᴀɴɪꜱᴀ🎧 :-)

نگارش هفتم

دنیای مدرن دنیای شلوغ و شگفت انگیزی شده است، مردم برای رفع نیاز و حاجت های خویش مجبورند صبح تا شب تلاش کنند و مرتب نقل مکان کنند که یکی از این وسایل حمل و نقل اتوبوس است. امروز در خیابان با دیدن اتوبوس شلوغی که بچه‌ها را از اردو به سمت مدرسه می‌آورد، به یاد همان اتوبوسی افتادم که من و هم‌مدرسه‌ای‌هایم را به طرف خانه یا مدرسه می‌برد. همهمه بچه‌ها و صدای شادی و شوخی آن‌ها در اتوبوس می‌پیچید و گاهی راننده را کلافه می‌کرد. می‌خواهم درباره یک اتوبوس شلوغ بنویسم، اتوبوس شلوغ مدرسه! سرویس مدرسه من یک اتوبوس قرمز رنگ و به نظر من قشنگ‌ترین اتوبوس دنیا بود؛ که اول از همه دنبال من می‌آمد، من را سوار می‌کرد و بعد به سراغ بچه‌های دیگر می‌رفتیم. مادرم باید صبح خیلی زود مرا از خواب بیدار می‌کرد تا از اتوبوس جا نمانم. اما من همیشه و به طرز عجیبی برای بیدار شدن و رفتن به مدرسه اشتیاق داشتم و قسمت بزرگی از این اشتیاقم مربوط به همین اتوبوس می‌شد که با حضور بچه‌ها شلوغ و گرم بود. به شوخی‌ها و حرف‌های بامزه بچه‌ها می‌خندیدیم و درباره همه چیز صحبت می‌کردیم. بچه‌های مدرسه داخل اتوبوس خوراکی‌هایشان را با هم تقسیم می‌کردند و خنده از لب‌هایشان دور نمی‌شد. زمانی که به مدرسه نزدیک می‌شدیم شعر “رسیدیم و رسیدیم” را همگی با هم می‌خواندیم و دست می‌زدیم و هیاهو بیشتر و بیشتر می‌شد. یکی از روزهای سرد زمستان وقتی برف شدیدی باریده بود و دانه‌های سفید آن روی زمین و درخت‌ها انباشته شده بود، با بچه‌ها به سمت مدرسه می‌رفتیم و راننده اتوبوس هم سعی می‌کرد با احتیاط رانندگی کند تا ماشین روی برف‌ها سر نخورد. اما بالاخره راننده کنترل ماشین را از دست داد و ماشین روی برف‌ها لغزید. او فقط توانست ترمز کرده و ماشین را در کناره خیابان متوقف کند؛ اما برای اینکه دوباره اتوبوس را به خیابان برگردانیم باید آن را هل می‌دادیم. ما این موضوع را فهمیدیم و دست به کار شدیم. از اتوبوس خارج شدیم و تصمیم گرفتیم همگی با هم ماشین از جاده خارج شده را حرکت بدهیم.

کیم لورا

نگارش هفتم

تاج ده لوفن 🥺❤️✨ دنیای عجیبی شده هر کس به فکر خودش است و دیگران را درک نمی کند، وارد اتوبوس شدم و دیدم یک جای خالی مانده و سریع خودم را به آنجا رساندم و در کنار پیرمردی که موهایش هم جوگندمی بود نشستم. چه قدر راحت با من ارتباط برقرار کرد و من هم جذبش شدم، دیگر مسیر برای من مهم نبود و می خواستم خوب و دقیق به حرف هایش گوش کنم. برای من از روزهای جوانی گفت و دنیای قبل از انقلاب و حوادث آن روز، روزهایی که برف و سرما همراه انقلاب بهار را آورد. از هر دری سخن گفت و مرا به چند سخن زیبا مهمان کرد، پسزم هیچ وقت از احترام به پدر و مادر کوتاهی نکن و برای رضایتشان هر کاری کن، درست را ادامه بده و به کشورت خدمت کن. به مسیر بعدی که رسیدیم آن پیرمرد دوست داشتنی از اتوبوس پیاده شد و دل مرا هم با خود برد. پس از این که پیاده شد از هر کس نام و نشانش را جویا شدم کسی نمی شناخت. برای همیشه گفته ها و حرف هایش را به یاد دارم و نقش ذهن و و وجودم شده است. اتوبوس را که خوب نگاه می کنم می بینم یکی ایستاده و دیگری حرف می زند، یکی بیمار است و دنبال دکتر و درمان و ان دیگری هم به دنبال یافتن لقمه نانی حلال برای خانواده است. زنی در انتهای اتوبوس دستفروشی می کند و در گوشه دیگر جوانی مشغول مطالعه، اینجا دنیای بزرگی نیست ولی خبرهای زیادی مخابره می شود و گاهی به راحتی روی سایت های جهانی هم می رود. یکی غمگین است و دیگری خوشحال، یکی ساکت وآن دیگری مشغول سخن گفتن، هر کس در ایستگاهی پیاده می شود به دنبال زندگیش می رود، وقتی هر کس پیاده می شد، من با خودم می گفتم این اتوبوس چه قدر شبیه زندگی است، هر کس بعد طی مسیری پیاده می شود و عمرش به پایان می رسد، یعنی هر انسانی پس از مدتی زیستن راهش از بقیه جدا شده و وارد دنیای جدید مرگ و اخرت می گردد. پس ای کاش در بین راه خوب وخوش باشد و در مسیر حرکت مناظر زیبا را ببیند و برای پایان راهش توشه ای فراهم نماید. زندگی مانند یک اتوبوس است که هر کس به دنبال یافتن مکانی و جایگاهی برای خودش است. در بین راه باید خوب و دقیق رفتار کنیم و قدر این مسیر را بدانیم و نعمت بی بدیل عمر را قدر بدانیم تا در پایان و زمانی که از اتوبوس پیاده می شویم پشیمان و سرخورده نباشیم.

.. ..

نگارش هفتم

سلام بفرمائید لطفا معرکه یادتون نره

باران ^(´⊙ω⊙`)

نگارش هفتم

مقدمه: دنیای مدرن دنیای شلوغ و شگفت انگیزی شده است، مردم برای رفع نیاز و حاجت های خویش مجبورند صبح تا شب تلاش کنند و مرتب نقل مکان کنند که یکی از این وسایل حمل و نقل اتوبوس است. داخل اتوبوس که می شوید با انسان های متفاوتی روبه رو هستید و با اغلب کسانی که نزدیکتان هستند، هم صحبت کنند بدنه: وارد اتوبوس که می شوید با افراد زیادی رو به رو می شوید که لباس های متفاوت دارند و افکارشان هم اصلا به شما نزدیک نیست، اول صبح که باشد همه خسته و خواب آلو و گاهی هم طلب کار هستند. دغدغه هایشان متفاوت است و هر کدام غرق آرزوهای خودشان هستند و البته سیاست مداری قهار که از هر دری سخن می گویند. تمام حاکمان کشورهای مختلف را تعویض می کنند و گاهی قیمت دلار را هم تعیین می کنند. یکی مغازه دار است و از اجاره ها حرف می زند، یکی دست فروش و دیگری هم کارمند یک اداره و ان دیگری هم مکانیک و کاردان فنی، چه قدر شغلشان تفاوت دارد ولی در مورد مسائل داخلی کشور و حوادث روز خبر دارهستند. و اما در بخش زنانه که باشید دنیا کاملا فرق دارد، سخنشان، شیوه نگرششان، خریدها و طرز لباسشان، یکی بی حجاب و دیگری پوشیده است و هر کدام غرق آرزوهایشان هستند، هیاهویشان هم بیشتر است. یکی بدهکار است و دیگر فرزندش بیمار است و ان سومی هم مجرد است و هنوز حرف زیادی برای گفتن ندارد. اغلب پشت سر شوهران خود حرف می زنند و کمتر زنی دیده می شود که از همسرش راضی باشد. شاید اتوبوش شلوغ هم یک رسانه باشد که هر فردی تمام شنیده ها و دیده های خود را به دیگران منتقل می کند.

سوالات مشابه

Ad image

جمع‌بندی شب امتحان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

ثبت نام